امیرالمومنین

امیرالمومنین

Ali Salimi
امیرالمومنین

دانلود برنامه داستان های امام علی برای اندروید

تاريخ : دو شنبه 17 فروردين 1394 | 5:43 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

بهترین عکس ها برای امام علی

تاريخ : شنبه 15 فروردين 1394 | 3:39 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

انگشتر دادن امام علی به فقیر هنگام رکوع

آیه ولایت

 

«اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون»

«ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند؛

همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، می‎باشند.» (سوره مائده، آیه 55)

 

بر طبق بینش اسلامی و بر پایه حکم عقلانی، آدمی مأمور به تبعیت و اطاعت همه جانبه از خالق خویش و پروردگار جهان است؛ چرا که انسان از ساعات و یا حتی دقایق بعدی عمر خویش آگاه نیست و در جزئی‌ترین امور، نیازمند خداوند است؛ اما در مقابل، خداوندی که او را خلق نموده، حتی بر کوچکترین اسرار وجودی مخلوق خود واقف است و مقصد و منتهای حرکت او را نیز می‌‌داند. لذاست که عقل بشر، او را به درگاه او رهنمون می‌‌سازد؛ چرا که علاوه بر این مطالب، او بی‌نیاز مطلق و غنی در تمام امور است و به مخلوقات خود کمترین نیازی ندارد، لذا جز خیر آدمی را نمی‌‌خواهد. اما این اطاعت در دیدگاه اسلام و قرآن کریم، تنها به خداوند منحصر نمی‌‌شود. بلکه به امر الهی و فرمان خداوند، یک مسلمان باید از وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز پیروی و تبعیت نماید. بنا بر این نگرش، تبعیت به طور مطلق و بدون قید و شرط تنها مختص خداوند است و بر طبق فرمان اوست که ما مأمور به اطاعت و پیروی از رسول اکرم و امامان معصوم در تمامی امور می‌باشیم. رفتار و گفتار آنان هم در تمامی امور، راهی را که به رضایت پروردگار و سعادت ابدی انسان منتهی می‌‌شود، مشخص می‌‌نماید. به این دلیل که در اعمال و رفتار آنان، هوا و هوس راهی ندارد و آنان به لطف خداوند و عنایت او، معصوم از هر خطا و اشتباه می‌باشند. بر طبق آموزه‌های اسلامی، به جز خداوند و به واسطه او رسول اکرم و امامان معصوم، آدمی نباید در برابر هیچکس و یا هیچ چیز دیگر به طور مطلق و بدون قید و شرط، مطیع و فرمانبردار باشد. منشأ آغازین اطاعت از خداوند و معصومین (همان گونه که ذکر گردید)، عقل بشری است؛ اما در ادامه و همراه با عقلانیت آدمی، این رابطه محبت نسبت به پروردگار است که آنرا تکمیل می‌‌کند. آن هنگام که انسان قدری بیشتر می‌‌اندیشد، خود را در دریای لطف و نعمتهای الهی غرق می‌‌بیند. او می‌یابد هر چه که دارد همه از خداوند است و علیرغم ناسپاسی‌های فراوان آدمی، نه تنها لطف و مهربانی او قطع نگشته بلکه لحظه به لحظه نیز ادامه دارد. بنا بر این هر چه بیشتر سعی می‌‌نماید تا در مسیر اطاعت چنین پروردگار مهربانی، گام بر دارد. مسیری که جز به کمال و سعادت او، به چیز دیگری ختم نمی‌‌گردد.

حقیقت و مفهوم کلی ولایت نیز که در دیدگاه اسلامی تبیین می‌شود، چیزی خارج از اطاعت و پیروی از خداوند و معصومین نمی‌باشد. از سوی دیگر رابطه میان مسلمانان و شیعیان با نبی اکرم و تک تک ائمه معصومین، رابطه‌ای بسیار عمیق و دو طرفه است. طرف اول این رابطه از پیامبر اکرم و ائمه آغاز می‌گردد. آنان چنان مهربانی و شفقتی نسبت به فرد فرد مسلمین دارند که کوچکترین ناراحتی و اندوه یک مسلمان، باعث رنجش خاطر آنان می‌گردد. (که شواهد بسیاری از آن در متون اسلامی موجود می‌‌باشد.) اما در طرف دیگر، مسلمانان نیز به خاطر جمع بودن مکارم اخلاقی و کمالات روحانی در وجود معصومین، از صمیم جان به آنان عشق می‌‌ورزند. این رابطه عمیق آنچنان تبعیتی را رقم می‌‌زند که مسلمانان نه تنها در برابر کلام و رفتار امام و ولی خویش مطیع و فرمانبردار هستند، بلکه حتی در ذهن خویش نسبت به آن کوچکترین دغدغه‌ای احساس نمی‌‌نمایند.

در قرآن کریم (که کلام خداوند و نازل شده از جانب اوست)، دلایل متعددی در جهت اثبات مقام ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) ـ امام اول ـ از جانب خداوند وجود دارد. اما ولایت سایر ائمه بنا بر ابلاغ رسول اکرم از جانب خداوند تأیید می‌‌گردد.

ما در این حال به بررسی و دقت و تأمل در یکی از آیات شریفه قرآن می‌پردازیم که در آن مسأله ولایت بر مؤمنین مطرح شده و این مقام علاوه بر خداوند، برای رسول اکرم و امام علی (علیه السلام) اثبات گشته است. به همین منظور ابتدا به بررسی کلمات(1) به کار رفته در این آیه به صورت مجزا می‌پردازیم، و سپس به شأن نزول آیه اشاره می‌نماییم و در پایان فرازهای مختلف آیه را هر چه بیشتر مورد دقت و توجه قرار می‌دهیم.

 

بررسی کلمات آیه به صورت مجزا

 

إنّما

کلمه‌ایست که در زبان عربی برای نشان دادن یک انحصار به کار می‌رود؛ بدین معنا که گوینده منظور خویش را به معنی و مفهومی خاص و یا اشخاصی معین، محدود می‌نماید و آن را از سایر مفاهیم و یا اشخاص نفی می‌نماید. به عنوان مثال اگر گفته شود فقط خداوند معبود ماست، به این معناست که الوهیت و معبود بودن، تنها منحصر در خداوند است و سایر موجودات، از جایگاه الوهیت، خارج شده‌اند. بر این اساس و بر طبق سایر قوانین مربوط به استفاده از این کلمه در زبان عرب (که در قسمت توضیح بیشتر آمده است) آوردن انّما در آغاز این آیه، مقام ولایت بر مؤمنین را در عده‌ای خاص منحصر می‌کند. به بیان دیگر، تنها سه مورد را در هنگام نزول آیه به عنوان ولیّ مؤمنین معرفی می‌کند و این مقام را از سایرین نفی می‌نماید. پس معنای این آیه بدین گونه می‌باشد که: «ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌‌اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوعِ نماز زکات می‌پردازند، می‌باشند.»

 

توضیح بیشتر مربوط به انّما

در زبان عربی برای بیان یک مفهوم، دو نوع جمله از لحاظ ساختاری وجود دارد. (یکی را فعلیه و دیگری را اسمیه گویند. جمله فعلیه جمله ایست که با فعل شروع شود و جمله اسمیه به جمله‌ای گفته می‌‌شود که با اسم شروع گردد. هر یک از انواع مختلف جمله، دارای پایه‌ها و ارکانی اصلی می‌باشند که به وسیله آنها، معنای جمله تکمیل می‌شود و در صورتی که هر یکی از آنها حذف گردد، معنا ناقص باقی می‌ماند.

گوینده با توجه به مقصود خود از کلام، می‌‌تواند این ارکان را در محلهای مختلف کلام خود ذکر کند و ترتیب قرار گرفتن آنها را تغییر دهد.

انّما بر سر هر دو نوع جمله می‌‌آید و آخرین رکن جمله (و یا رکنی را که پیش از ذکر تمامی ارکان ذکر گردیده است) حصر می‌نماید. حال برای روشن‌تر شدن بحث، مثالی را ذکر می‌کنیم. فرض کنیم فردی به نام محمد ایستاده است. این واقعیت را می‌توان به دو صورت بیان نمود:

1-  فرد ایستاده محمد است.  2- محمد ایستاده است.

در حالت اول اگر از انّما استفاده شود و بر سر جمله بیاید، محمد را که در انتها آمده حصر می‌نماید. بدین معنا که فرد ایستاده فقط محمد است. (یعنی کس دیگری ایستاده نیست.) اما در حالت دوم در صورتی که از انّما استفاده گردد، ایستادن که در انتها آمده حصر می‌شود. یعنی محمد فقط ایستاده است. (و کار دیگری غیر از ایستادن انجام نمی‌دهد). در آیه محل بحث نیز، آخرین رکنی که از جمله ذکر شده است، معرفی افرادی است که بر مؤمنین ولایت دارند. در نتیجه بنا بر مطالبی که ذکر گردید، انّما این اشخاص را حصر می‌نماید و آیه بیان می‌کند که ولی شما تنها خدا و رسول و مؤمنینی که نماز می‌گذارند و در حال رکوع زکات می‌دهند، می‌باشند.

 

ولیّ

در کتب لغت عرب همانند مفردات القرآن و لسان العرب و ... برای این کلمه، معانی متعددی آورده شده است. که می‌توان از آن جمله داماد، هم‌‌قَسَم، دوست، سرپرست، یاور و ... را ذکر نمود. بسیاری از این معانی گفته شده در توضیح کلمه «ولیّ« نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن کریم (که در آنها نیز، کلمه ولیّ بکار رفته است) مفهوم درستی را نمی‌رساند. {به عنوان مثال اگر معنای داماد را از بین معانی ولیّ در این آیه جایگزین نماییم معنای آیه این‌‌گونه می‌شود: «فقط خدا و رسولش و کسانی که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند، داماد شما هستند.» که عدم صحت این معنی کاملا آشکار است.} با توجه به این مطلب، مفسرین و صاحبنظران اسلامی درباره معنای ولیّ در این آیه فقط یکی از سه معنی

1-      دوست

2-      یاور و ناصر

3-      سرپرست و صاحب اختیار

را برگزیده‌اند. (ما در قسمت‌های بعد این سه معنی را بررسی بیشتری خواهیم کرد.)

 

زکات

زکات یعنی «اعطای مال در راه رضای خداوند متعال« و یکی از موارد آن اعطای مال به مستمندان می‌باشد. که در این آیه به آن اشاره شده است.

 

رکوع

به این دلیل که پیش از آوردن لفظ رکوع صحبت از به جای آوردن نماز توسط مؤمنین می‌باشد (یقیمون الصلوة)، رکوع در این آیه به همان معنی عمل خاص در نماز است که پس از قرائت حمد و سوره می‌باشد و عبارتست از خم شدن و انحنای سر).

 

توضیح بیشتر مربوط به رکوع

رکوع دارای سه معنی لغوی و اصطلاحی و مجازی است. معنای لغوی آن انحنای سر و خم شدن می‌باشد، که اگر این حالت با قصد قربت و در نماز باشد به عنوان فعلی در نماز به حساب می‌آید و این همان معنای اصطلاحی است. به عبارت دیگر معنای اصطلاحی رکوع از همان معنی انحنای سر و خم شدن گرفته شده است، با این تفاوت که یک عمل اصلی در نماز است و به همین خاطر باید با قصد قربت انجام شود (قصد قربت یعنی همه توجه به سمت پروردگار باشد و عمل فقط برای رضایت او انجام شود، نه به منظور دیگر). معنای مجازی آن ذلت و خضوع در مقابل یک فرد می‌باشد.

همیشه در هنگام مطالعه یک متن ابتدا معنای لغوی کلمات به ذهن می‌رسد و اگر دلیل و قرینه‌ای وجود داشته باشد، معنای اصطلاحی یا مجازی آن کلمه در نظر گرفته می‌شود. قرآن هم، این‌گونه است که باید اول معنای لغوی بررسی شود و در صورت وجود قرینه و دلیل، به معنای اصطلاحی یا مجازی آن روی آوریم. رکوع نیز مستثنای از این قاعده نیست و هر جا در قرآن با این کلمه مواجه شدیم، باید ابتدا معنای لغوی آن در نظر گرفته شود. مثلاً در صورتی که در آن صحبت از نماز و نمازگزاران بود به قرینه نماز، ناگزیر به معنای اصطلاحی برمی‌گردد و در صورت وجود قرائن دیگر به معنای مجازی آن روی می‌آوریم. در این آیه هم به علت اینکه در ابتدای آیه صحبت از بر پا داشتن نماز است (یقیمون الصلوة) رکوع را باید در معنای اصطلاحی آن (یعنی یکی از اعمال خاص نماز)، به کار برد.(2)

در ابتدای بحث گفتیم که ولیّ با سه معنی دوست، ناصر (یاور) و سرپرست مورد بحث و گفتگوی مفسرین است. ما نیز دو معنی دوست و ناصر (معنای اول و دوم) را بررسی می‌کنیم و بعد به معنای سوم می‌پردازیم، تا به معنای بهتر «ولیّ» در این آیه دست یابیم.

1- دوست           2- ناصر (یاور)

با در نظر گرفتن این دو معنی آیه این‌گونه معنا می‌شود:

«تنها دوست یا ناصر شما، خدا و رسولش و آن کسانی هستند که ایمان آوردند. کسانی‌که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.»

گفتیم «انّما» برای حصر نمودن بکار می‌رود. پس با توجه به انّما و معنای دوست یا ناصر نتیجه می‌گیریم که فقط دوست و یاور ما، خدا و رسولش و آنهایی که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند، می‌باشند. با توجه به این معنی ما دیگر نباید هیچ دوست و یاوری داشته باشیم. و نمی‌توانیم کس دیگری را (که مثلاً زکات در حال رکوع نداده است) دوست یا ناصر خطاب کنیم.

این دو معنی با آیات دیگر قرآن در تناقض می‌باشند (لازم به توضیح نیست که در قرآن چون کلام خداست و در آن اشتباه جای ندارد، تناقض یافت نمی‌شود). همانند:

«و إن استنصروکم فی الدّین فعلیکم النصر» (سوره انفال، آیه 72)

« اگر در دین از شما یاری خواستند پس بر شما است یاری کردن. »

این آیه معلوم می‌نماید یاری رساندن و نصرت دادن به دیگران فقط مختص افرادی خاص نیست و می‌گوید هر آنکس، از شما در دینش یاری خواست به او یاری نمایید.

« تعاونوا علی البرّ و التقوی » (سوره مائده، آیه 2)

« کمک کنید همدیگر را بر نیکو کاری و پرهیزکاری. »

در این آیه هم کمک کردن به یکدیگر بر اساس نیکی و تقوا خواسته شده است و اختصاص به افراد خاص ندارد.

«انّما المؤمنون إخوة» (سوره حجرات، آیه 10)

« جز این نیست که مؤمنان برادرند.»

خداوند متعال در این آیه مؤمنین را با یکدیگر برادر خوانده است، حال آنکه مشخص است رابطه برادری اسلامی، بالاتر از رابطه دوستی است. (یا بالاتر از به هم یاری رساندن می‌باشد.) پس چگونه ممکن است که ما بتوانیم فقط از زکات‌دهندگان در حال رکوع دوست انتخاب کرده و از آنها یاری بخواهیم، در حالی‌که قرآن همه مؤمنان را برادران یکدیگر معرفی می‌کند!

پس معلوم می‌شود معنای ولیّ در آیه مورد بحث، نمی‌تواند دوست یا ناصر باشد. چون معنای دوست و ناصر معنای کلی می‌باشد و در افرادی خاص منحصر نمی‌شود.

 

3- ولیّ به معنای سرپرست

حال اگر ما ولیّ را به معنای سرپرست و صاحب‌‌اختیار معنی کنیم، با سایر آیات قرآن در تناقض نیست. چون امر سرپرستی نمی‌تواند مختص همه باشد. و این‌گونه نیست که هر کس، بتواند بر ما امر و فرمان کند و سرپرست ما شود. مگر فرد یا افرادی خاص که از جانب خدا باشد. و این آیه می‌گوید که امر ولایت به معنای سرپرستی بعد از خدا و رسولش به عهده فرد یا افرادی است که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند.

در اینجا باید ببینیم که زکات‌دهندگان در حال رکوع نماز چه کسی یا کسانی در هنگام نزول آیه می‌باشند که امر مهم سرپرستی بعد از خدا و رسولش در اختیار آنان می‌باشد. که بهترین شاهد و گواه برای این موضوع، مراجعه به شأن نزول این آیه می‌باشد.

 

شأن نزول آیه

مفسرین و صاحبنظران شیعی(3) و اهل تسنن(4) این مطلب را گفته‌اند که:

فقیری به مسجدالنبی آمد و از مسلمانان طلب کمک کرد و هیچ کس به فقیر کمک نکرد مگر حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) که در حال رکوع نماز، انگشتری خود را به فقیر بخشید و این آیه (آیه 55 سوره مائده) بر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گشت.

 

بررسی قسمتهای مختلف آیه

 

وصف مؤمنینی که دارای مقام ولایت هستند

در این آیه خداوند برای آن دسته از مؤمنین که دارای مقام ولایت هستند، نشانی خاصی را بیان نموده است و آنان را کسانی معرفی می‌نماید که در حال رکوع نماز، زکات می‌دهند.

برای فهم بهتر این آیه لازم است این مطلب را بررسی نماییم که چگونه می‌توان شخصی را به وسیله توصیف نمودن او به مردم معرفی نمود، تا مردم به او مراجعه نمایند.

به طور کلی می‌توان شخص را به دو گونه وصف نمود. یکی آنکه گوینده نشانی خاصی را می‌دهد و منظور گوینده فقط فرد خاصی است و کس دیگری را در بر نمی‌گیرد. نوع دوم آنست که گوینده نشان عامی را می‌‌دهد و هر کس که آن خصوصیت را داشته باشد مورد نظر گوینده قرار می‌گیرد. برای روشن‌تر شدن مسأله مثالی را برای هر دو وصف به ترتیب می‌آوریم.

مثال وصف نوع اول:

از استادی سؤال می‌شود: کدام یک از شاگردانت از بقیه عالمتر می‌باشد؟ استاد در جواب می‌گوید: آن شاگردی که از همه تمیزتر است.

چون تمیز بودن و عالم بودن با یکدیگر تناسبی ندارد، پس استاد با دادن این پاسخ خواسته است نشانه‌ای را مشخص نماید و بگوید فقط این فرد (و با این مشخصه)، مورد نظر من است. در واقع استاد با این نشانه ملاکی خاص را برای فردی خاص معین کرده است. و این‌‌گونه نیست که اگر کسی بعد از این خود را تمیز نماید جزء جواب استاد قرار گیرد. چون پاسخ استاد در زمانی خاص داده شده است و اشاره به عالم‌ترین فرد دارد و در غیر آن زمان، دیگر معنایی ندارد. در این مورد و در موارد مشابه، از پاسخ استاد این نکته نیز می‌‌تواند به ذهن بیاید که یکی از موارد مورد پسند استاد تمیز بودن است و او تمیز بودن را دوست دارد. همچنین استاد به‌طور غیر مستقیم خواسته به بقیه شاگردان بگوید که اگر نمی‌توانید عالم‌ترین بشوید، ولی خود را تمیز نگاه داريد.

مثال وصف نوع دوم:

حال اگر استاد در پاسخ اینگونه گفته بود: آن فردی عالمتر است که از همه بیشتر درس می‌خواند، این دیگر ملاک خاص نبود. چون درس خواندن و عالم شدن با هم تناسب دارد و هر کس که بیشتر درس بخواند می‌تواند عالم‌ترین باشد. پس، استاد در اینجا ملاک عامی را معرفی کرده است و درس خواندن را مساوی با عالم شدن مطرح کرده است و منوط به فردی خاص نمی‌باشد.

برای استفاده از این مطلب، به سراغ آیه مورد بحث می‌رویم.

خداوند متعال در این آیه گفته است بعد از خود و رسولش، کسانی که در حال رکوع نماز زکات می‌دهند، سرپرست مؤمنین می‌باشند. مشاهده می‌کنیم که بین زکات در حال رکوع و اینکه کسی سرپرست مؤمنین باشد هیچ‌گونه تناسبی وجود ندارد. پس وصفی که در این آیه به‌وسیله آن، مؤمنین (آنهایی که بر سایرین ولایت دارند) مشخص شده‌اند، از نوع وصف اول می‌باشد. و خدا نشانه‌ای را در زمانی خاص داده است تا مشخص کند بعد از خود و رسولش چه کسی سرپرست مردم می‌باشد. با توجه به شأن نزول مشاهده می‌شود که منظور خدا کسی جز علی بن ابیطالب (علیه السلام) نمی‌‌باشد. همچنین از این آیه مشخص می‌شود که یکی از عوامل مورد پسند خداوند، زکات دادن در حال رکوع نماز می‌باشد. بدین معنی که خداوند متعال به‌طور غیر مستقیم به مؤمنین می‌گوید: با اینکه تمامی شما نمی‌توانید سرپرست سایر مؤمنین باشید ولی سعی در انجام این عمل پسندیده داشته باشید و دادن زکات را به علت خواندن نماز به تأخیر نیندازید، که این عمل مورد رضای خداوند می‌باشد.

 

کلمه جمع، منظور از آن شخصی واحد

در اینجا لازم است به نکته مهم دیگری توجه کنیم؛ در این آیه کلمه مؤمنین به صورت جمع آورده شده است، حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا این کلمه به صورت جمع آمده است، در حالی‌که گفته شد، مراد از مؤمنین حضرت علی (علیه السلام) می‌باشد.

در این رابطه باید این نکته را در نظر داشته باشیم که کلمه مفرد در زبان عربی نباید بیشتر از یک نفر به‌کار رود، ولی عکس آن جایز و صحیح است.

بدین معنا که کلمه به صورت جمع آورده شده در حالی‌که منظور از آن یک شخص واحد است. در قرآن نیز در موارد متعدد این گونه عمل شده است. به عنوان مثال (در قرآن آمده است):

«و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لوّوا رءوسهم و رأیتهم یصدّون و هم مستکبرون» (آیه 5، سوره منافقون)

«و هرگاه به آنها گفته شود بیایيد تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچند و مشاهده می‌کنی با تکبر و نخوت روی برمی‌گردانند.»

«هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتّی ينفضّوا ...» (آیه 7، سوره منافقون)

«اینها همان کسانی هستند که می‌گویند بر آنان که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند ...»

در این دو آیه خداوند، حکمی کلی را در مورد منافقین آورده است که با تکبر و نخوت روی برمی‌گردانند و می‌گویند بر اصحاب رسول انفاق نکنید. در حالی‌که با مراجعه با شأن نزول مشاهده می‌شود در عین اینکه خدا در این آیات منافقین را مورد خطاب قرار داده است و حکمی را صادر کرده است، ولی مصداق خارجی این آیات شخصی واحد، به نام عبدالله بن أبی بوده است. (می‌‌توان در تفسیر طبری و همچنین در تفسیر سیوطی از قول ابن عباس در ذیل این آیات، مطلب فوق را مشاهده نمود.)

در ادامه برای رعایت اختصار، فقط به نشانی آیات و بیان مفسرین در ذیل آن، اشاره می‌شود.

1-      سوره آل عمران، آیه 181 (تفسیر قُرطُبی، جلد 4، صفحه 294)

2-      سوره توبه، آیه 61 (تفسیر قرطبی، جلد 8، صفحه 192 - تفسیر خازن، جلد 2، صفحه 253)

3-      سوره نساء، آیه 10 (تفسیر قرطبی، جلد 5، صفحه 53 - الإصابة، جلد 3، صفحه 397)

4-      سوره ممتحنه، آیه 8 (بخاری؛ مسلم؛ احمد؛ ابن جریر ـ ابن ابی حاتم؛ همین‌طور در تفسیر قرطبی، جلد 18، صفحه 59)

5-      سوره مائده، آیه 41 (تفسیر قرطبی، جلد 6، صفحه 177 - الإصابه، جلد 2، صفحه 326)

و ...

از مطالب گفته شده به این نتیجه می‌رسیم که آوردن کلمه جمع برای مفرد بلامانع است و موارد متعدد از آن وجود دارد. از سوی دیگر این آیه با آوردن جمع و مورد نظر داشتن شخص واحدی به عنوان ولیّ، معنای کامل‌تری را به ذهن می‌آورد، بدین معنی که خداوند با آوردن جمع در این آیه به‌طور غیر مستقیم به مؤمنین گفته است با اینکه نمی‌توانید ولیّ و سرپرست باشید ولی می‌توانید دو عبادت را با هم جمع نمایید. همان گونه که حضرت علی (علیه السلام) دو عبادت نماز و زکات دادن را با هم جمع نمود و یکی را به علت دیگری به تأخیر نینداخت. (این مطلب در قسمت قبل با تفسیر بیشتری آورده شده است.)

در انتهای این بحث به قول زمخشری (در این رابطه) می‌پردازیم. (زمخشری از مفسرین بزرگ اهل تسنن می‌باشد که در تفسیر کشاف ذیل این آیه، مطلب زیر را آورده است.)

«پس اگر بگوییم: چگونه صحیح است که این لفظ (الذین آمنوا) در مورد حضرت علی (رضی الله عنه) باشد در صورتی که به صورت جمع آورده شده، خواهم گفت این لفظ با وجود آنکه سبب نزول در آن یک مرد می‌باشد، به صورت جمع آورده شده تا مردم را در مانند کار او ترغیب کند، که سرانجام ایشان به ثوابی مانند ثواب او نایل شوند. و تا توجه دهد که خلق و خوی مؤمنین باید در چنان درجه‌ای از علاقمندی و نیکی و احسان و رسیدگی به فقرا باشد که حتی اگر در حال نماز، کار نیکی برای ایشان پیش آمد که تأخیرپذیر نبود، (تأخیر موجب فوت آن کار می‌‌شد) آنها تا پایان نماز هم آن کار را به تأخیر نیفکنند.»

 

ماهیت و سنخ ولایت رسول اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام)

با دقتی بیشتر مطلبی دیگر نیز از آیه دریافت می‌شود: با وجود اینکه خدا ولایت بر مؤمنین را بعد از خودش برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز مطرح می‌کند، ولی به جای بکار بردن کلمه اولیائکم به صورت جمع از ولیّکم که مفرد است استفاده نموده است.

از مطرح شدن کلمه ولیّ به صورت مفرد می‌توان فهمید که خداوند متعال خواسته است ولایت خویش را در اختیار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) نیز قرار دهد بدون آنکه این مقام را از خود سلب کند. که ولایت آنها از همان سنخ ولایت خداوند می‌باشد. بدین معنی که اگر خداوند گفته بود اولیائکم معلوم بود که صحبت از چند نوع ولایت متفاوت است که افرادی آنرا بر مؤمنین دارند. در حالی‌که خدا این‌ گونه نگفته است و یک نوع ولایت را مشخص کرده است. در حقیقت ولایت خداوند و ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) یک نوع ولایت است با این تفاوت که ولایت خدا، ذاتی و به طور مستقل است. بدین معنی که ولایت خداوند را کسی در اختیارش نگذاشته است. (خدا به این علت که خالق همه چیز است، باید ولیّ و سرپرست و صاحب اختیار همه موجودات باشد.) اما ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) را خدا به آنها اعطا نموده است و ولایت آنها به ولایت خدا وابسته می‌باشد.

همان‌طور که شیعه نیز قائل است رسول اکرم و ائمه معصومین (علیهم السلام) بنده خدا می‌باشند و هر آنچه که در اختیار دارند از جانب خداوند می‌باشد و خدا به آنها اعطا کرده است و آنها از خود به تنهایی هیچ ندارند.

 

نتیجه

از آنچه که تا کنون ذکر گردید، آشکارا روشن می‌گردد که:

1-      قرآن کریم مسأله ولایت و سرپرستی بر مؤمنین را به طور دقیق و در آیات مختلف تبیین نموده است.

2-      معنای ولایت که در این آیه از آن سخن به میان آمده است، همان سرپرستی، صاحب اختیار بودن می‌باشد.

3-      ولایت در دیدگاه قرآن کریم تنها برای عده‌ای خاص اثبات گردیده و از دیگران نفی شده است.

4-      از منظر قرآن، مقام ولایت بر مؤمنین در اصل مختص به خداوند است و ولایت سایر افراد هنگامی پذیرفته است که خداوند آن را در اختیار آنان قرار داده باشد.

5-      مؤمنین باید در تمامی امور به ولیّ خویش مراجعه نمایند و از او پیروی نمایند و او را الگوی خویش قرار دهند.


موضوعات مرتبط: امام علی(علیه السلام)
برچسب‌ها: آیه ولایتانگشترامام علیانگشتر دادن امام علی هنگام رکوع

تاريخ : شنبه 15 فروردين 1394 | 3:11 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

خطبه بدون الف از حضرت علی (علیه السلام)

 

 

حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشيَّتُهُ، وَ

 

 بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضيَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبيَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبوديَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن

 

 

خَطيئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحيَدِهِ، مُستَعيذٍ مِن وَعيدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجيهِ، يَومَ يُشغَلُ عَن

 

فَصيلَتِهِ وَ بَنيهِ، وَ نَستَعينُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَيهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَميرٍ

 

مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفريدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحيدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَيسَ لَهُ شَريکٌ في

 

مُلکِهِ، وَ لَم يَکُن لَهُ وَليٌّ في صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشيرٍ وَ وَزيرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظيرٍ، عَلِمَ

 

فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصيَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ

 

 

تَفَضَّلَ، لَم يَزَل وَ لَم يَزولَ، وَ ليسَ کَمِثلِهِ شَيءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَيءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَيءٍ، رَبٌّ

 

مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَيسَ يُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم يُحِط بِهِ

 

نَظَرٌ، قَويٌ، مَنيعٌ، بَصيرٌ، سَميعٌ، عليٌّ، حَکيمٌ، رَئوفٌ، رَحيمٌ، عَزيزٌ، عَليمٌ، عَجَزَ في وَصفِهِ

 

مَن يَصِفُهُ، وَ ضَلَّ في نَعتِهِ مَن يَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، يُجيبُ دَعوَةَ مَن يَدعوهُ، وَ

 

يَرزُقُ عَبدَهُ وَ يَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفيٍّ، وَ بَطشٍ قَويٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ،

 

رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَريضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجيمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ

 

 

رَسولِهِ صَفيِّهِ وَ حَبيبِهِ وَ خَليلِهِ، بَعَثَهُ في خَيرِ عَصرٍ، وَ حينَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبيدِهِ، وَ

 

مِنَّةً لِمَزيدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّي بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ

 

مُؤمِنٍ، رَحيمٌ، وليٌّ، سَخيٌّ، ذَکيٌّ، رَضيٌّ، عَلَيهِ رَحمَةٌ، وَ تَسليمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظيمٌ، وَ تَکريمٌ

 

مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحيمٍ، قَريبٍ مُجيبٍ، وَصيَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَني، بِتَقوي رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم

 

بِسُنَّةِ نَبيِّکُم، فَعَلَيکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشيَةٍ تَذري دُموعَکُم، وَ تَقيَّةٍ تُنجيکُم يَومَ

 

يُذهِلُکُم، وَ تُبليکُم يَومَ يَفوزُ فيهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَيِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم

 

مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ ليَغتَنِم کُلُّ

 

مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَيبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ

 

حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ يَکبُرُ، وَ يَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ

 

جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ

 

شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ

 

حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ

 

قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ

 

نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ

 

وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ

 

مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ

 

بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ

 

 

وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ

 

قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ

 

لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ

 

یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ

 

شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ

 

تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ،

 

بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ

 

صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ

 

عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ

 

بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ

 

وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ

 

تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ

 

عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ

 

عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن

 

تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ

 

طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن

 

عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ

 

یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ

 

مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ

 

ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ

 

بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ

 

رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی

 

وَ لَکُم.

 

 

ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.

 

ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.

 

از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی

 

دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.

 

و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.

 

ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.

 

هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.

 

(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.

 

(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه

 

در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام)  و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

 

به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

 

پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.

 

این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.

 

این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: امام علی(علیه السلام)
برچسب‌ها: خطبه امام علیخطبه بدون الف امام علیامیرالمونین

تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394 | 3:18 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

او خواهد آمد

تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394 | 1:46 قبل از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

نیایش های زیبای امیرالمومنین علی (علیه السلام)

بار خدایا! به تو پناه می برم از این كه با وجود توانگری تو، من تهیدست باشم، یا با وجود هدایتگری، در گمراهی به سر برم، یا با آن كه قدرت و پادشاهی از آن توست، به من ستم شود، یا با آن كه زمام اختیار امور در دست توست، من مقهور و خوار گردم .

 

امام علی

 

1. پناه بر خدا از انحراف

اللهم انا نعوذ بك ان نذهب عن قولك، او ان نفتتن عن دینك. (خطبه 215)

بارخدایا! به تو پناه می بریم كه از گفتارت روی گردانیم، یا از دینت منحرف شویم.

2. نیایش حضرت علی - علیه السلام -

اللهم انی اعوذ بك ان افتقر فی غناك، او اضل فی هداك، او اضام فی سلطانك، او اضطهد و الامر لك!. (خطبه 215)

بارخدایا! به تو پناه می برم از این كه با وجود توانگری تو، من تهیدست باشم، یا با وجود هدایتگری، در گمراهی به سر برم، یا با آن كه قدرت و پادشاهی از آن توست، به من ستم شود، یا با آن كه زمام اختیار امور در دست توست، من مقهور و خوار گردم.

3. پناه به خدا

«اللهم انی اعوذ بك من ان تحسن فی لامعه العیون علانیتی، و تقبح فیما ابطن لك سریرتی، محافظا علی ریا الناس من نفسی بجمیع ما انت مطلع علیه منی، فابدی للناس حسن ظاهری، و افضی الیك بسوء عملی، تقربا الی عبادك و تباعدا من مرضاتك.» (حكمت 276) ؛

خداوندا! به تو پناه می برم از این كه ظاهرم را در چشم های مردم نیكو جلوه دهی و باطنم را در پیشگاهت زشت سازی، و به وسیله اعمالی كه تو از آنها خوب آگاهی داری، خوش بینی و احترامات مردم را برای خود محافظت كنم و ظاهر خوبم را برای مردم آشكار نموده و اعمال بدم را فقط تو بدانی ، تا به بندگانت نزدیك و از رضای تو دور گردم.

4. نهی از ناسزاگویی

«لما سمع قوما من اصحابه یسبون اهل الشام: انی اكره لكم ان تكونوا سبابین، و لكنكم لو وصفتم اعمالهم، و ذكرتم حالهم، كان اصوب فی القول، و ابلغ فی العذر، و قلتم مكان سبكم ایاهم: اللهم احقن دمانا و دماهم.» (خطبه 206) ؛

شنید كه گروهی از یارانش به شامیان ناسزا می گویند، فرمود: من خوش ‍ ندارم كه شما ناسزاگو باشید، بلكه اعمال او رفتار و موقعیت (باطل) آن ها را خاطرنشان كنید، مؤ ثر و در بیان و جهت رساتر و قانع كننده تر باشد. به جای ناسزاگفتن به آن ها بگویید: خدایا! خون های ما و آنان را حفظ كن!.

خداوندا! اگر از سؤ ال كردن خود ناتوان باشم یا راه پرسیدن را ندانم، مرا به مصالح خویشتنم راهنمایی و دلم را به سوی موارد رشدم بگردان، این الطاف از هدایت های تو ناشناخته نیست و از كفایت هایی كه برای مخلوقات می نمایی شگفت انگیز نمی باشد

5. رضا و توفیق خداوندی

«فی ختام كتابه الی قثم بن العباس: وفقنا الله و ایاكم لمحابه.» (نامه 67)  ؛

در پایان نامه خود به قثم بن عباس: خداوند ما و شما را به آنچه مورد رضای اوست توفیق دهاد.

6. درد دل امیرالمؤمنین - علیه السلام - با خدا

«اللهم انا نشكو الیك غیبه نبینا، و كثره عدونا، و تشتت اهوائنا.» (نامه 15) ؛ خداوندا! به تو از غیبت پیامبرمان و فراوانی دشمنان و پراكندگی خواسته هایمان شكایت می كنیم.

7. طلب بخشش

اللهم اغفرلی ما تقربت به الیك بلسانی، ثم خالفه قلبی. (خطبه 78)

بارالها! بر من ببخشا آن چه را كه به وسیله زبانم بر تو تقرب جستم ، سپس ‍ قلبم یا كاری كه بر زبانم كرده بود مخالفت نمود.

8. راهنمایی خواستن علی - علیه السلام - از خداوند

اللهم ان فههت عن مسالتی، او عمیت عن طلبتی، فدلنی علی مصالحی، و خذ بقلبی الی مراشدی، فلیس ذلك بنكر من هدایاتك، و لا ببدع من كفایاتك. (خطبه 227)

خداوندا! اگر از سؤ ال كردن خود ناتوان باشم یا راه پرسیدن را ندانم، مرا به مصالح خویشتنم راهنمایی و دلم را به سوی موارد رشدم بگردان، این الطاف از هدایت های تو ناشناخته نیست و از كفایت هایی كه برای مخلوقات می نمایی شگفت انگیز نمی باشد.

شب را به بامداد رساندم در حالی كه بنده ای ستمكار به خویشتنم. پروردگارا! من حجتی بر تو ندارم و من نمی توانم چیزی جز آنچه كه تو به من عطا كرده ای بگیرم و نمی توانم خود را نگهداری و صیانت كنم جز آنچه تو مرا صیانت كنی

9. نیایش علی - علیه السلام -

«اصبحت عبدا مملوكا ظالما لنفسی، لك الحجه علی و لا حجه لی. و لا استطیع ان آخذ الا ما اعطیتنی، و لا اتقی الا ما وقیتنی.» (خطبه 215)

آن حضرت به طور فراوان نیایش با خدای می نمود: شب را به بامداد رساندم در حالی كه بنده ای ستمكار به خویشتنم. پروردگارا! من حجتی بر تو ندارم و من نمی توانم چیزی جز آنچه كه تو به من عطا كرده ای بگیرم و نمی توانم خود را نگهداری و صیانت كنم جز آنچه تو مرا صیانت كنی.

10. مانوس ترین انس گیرندگان

اللهم انك آنس الانسین لاولیائك، و احضرهم بالكفایه للمتوكلین علیك. تشاهدهم فی سرائرهم، و تطلع علیهم فی ضمائرههم، و تعلم مبلغ بصائرهم. فاسرارهم لك المكشوفه، و قلوبهم الیك ملهوفه. ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذكرك، و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بك، علما بان ازمه الامور بیدك، و مصادرها عن قضائك.

(خطبه 227)

بارالها! تویی مانوس ترین انس گیرندگان بر دوستانت و حاضرترین آنان برای كفایت به كسانی كه توكل بر تو می نمایند، آنان را در درونشان شاهدی و بر آنان در وجدان های باطنیشان مطلعی و تویی كه به مقدار بینایی های آنان دانایی. پس رازهای نهانی آنان برای تو آشكار و دل هایشان رابه سوی تو شیفته و بی قرار است. اگر غربت آنان را به وحشت بیاندازد، ذكر تو انیسشان گردد و اگر مصیبت های روزگار بر سرشان تاختن آورد، پناهندگی به تو جویند؛ زیرا می دانند كه زمام همه امور به دست تو است و صدور آن ها از مقام قضای تو.

11. حمد و سپاس خدا را سزاست!

الحمدلله المعروف من غیر رؤیه، و الخالق من غیر منصبه. خلق الخلائق بقدرته، و استعبد الارباب بعزته، و ساد العظما بجوده. (خطبه 183)

حمد و سپاس خدا را كه بی آن كه دیده شود، شناخته شده و بدون رنج و زحمت آفریننده است، موجودات را به قدرت خویش بیافرید و خداوندگاران را با عزت و اقتدار خویش به بندگی گرفت و با جود و بخشندگی خود بر بزرگان سروری یافت.

 


موضوعات مرتبط: نیایش های امیرالمومنین
برچسب‌ها: نیایش های امام علیامیرالمومنین

تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394 | 1:36 قبل از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

خطبه بدون نقطه از حضرت علی (ع)

 

 

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُالأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ

وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ

أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ

الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ

أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ

لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ

طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ

العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ

هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ

أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ

حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ

دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ

وَحدَهُ.


ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.

شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

 

 
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند--------طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
 
 

موضوعات مرتبط: امام علی(علیه السلام)
برچسب‌ها: امام علیخطبه حضرت علیامیرالمومنینخطبه بون نقطه از حضرت علی(ع)

تاريخ : جمعه 14 فروردين 1394 | 1:5 قبل از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

دل نوشته ای برای حضرت علی(علیه السلام)

بسم رب المهدی

یا علی بیداری به ما نیامده، هدایت دامن گیرمان نشده. کسانی مثل ما نه تنهاآبرویت را حفظ نکرده ایم بلکه خارت داشته ایم به خاطر ناآگاهیمان خفیفت شمرده ایم. نکند دعای پیامبر در غدیر شامل حال ما هم بشود که فرمود:«اللهم اخذل من خذله...»یا علی وقتی در خودمان دقیق می شوم می بینم مثل مردمانی از کوفه ایم که هزاران دلیل و توجیه برای نافرمانی مان می آوریم. یا علی ناله دل مظلومانه ات هنوز هم در فضای جامعه ما طنین انداز است که فرمودی:«شگفتا، اتحاد آنان بر باطل خویش و پراکندگی شما در حق خود دل را می میراند و اندوه را تازه می گردان، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید» و نفسی لک الفدا که فرمودی :«خدایا اینان از من خسته شده اند و من از آنان، آنان از من به ستوه آمده اند و من از آنان دلشکسته، پس بهتر از آنان و مونس من دار و بدتر از مرا بر آنان مسلط کن.» به جان تو قسم یا علی که دعایت مستجاب شد. در منجلاب گناه و بی ایمانی غرقیم. بی دینان و ستم پیشگان بر ما مسلط شده اند. زشتی هایمان خوب و خوبی هایمان زشت پنداشته می شود.ستم پیشگان دنیا بر ما مسلط شده اند. ایمان و محبت و معرفت و انسانیت را پرانده ایم مثل بازی های کلاغ پرمان. در  دروران ارزانی به سر می بریم :« شرف اینجا ارزان، تن عریان ارزان، و دروغ از همه چیز ارزانتر و چه تخفیفی خورده است قیمت هر انسان» یا علی مظلومیتت این زمان مشهود تر است چه ظلمی بالاتر از این که ولی الله را اطاعت نکنیم و درکت نکینم و نخواهیم که درکت کنیم. در زندگی دنبال چیزهایی باشیم که تو و خاندانت برای از بین بردن آنها از سرمایه و هستی خود گذشتید. یا علی بیشتر شبیه اجساد زنده ایم که خدا گفت:«مثل سنگ یا حتی سخت تر از سنگ که سنگ گاهی می شکافد و آب از آن بیرون می آید که سنگ از خشیت خدا از کوه هبوط می کند.» یا علی ما را چه به خشیت از خدا ؟ مارا چه به طرفداری از تو؟ حیف چون تویی نیست که با مردمانی از ما طرفی؟ یا نه خدا می گوید:« ام تحسب أنّ اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا – تو پنداری که بیشتر آنها گوش می کنند یا عقلشان را به کار می بندند بلکه آنها مانند چهار پایانند و بلکه بدتر از آنها» یا علی از جانور بدتر چه چیز؟ کسی که برای رستگاری او این همه تشکیلات  و تشریفات الهی به پا شده ولی هیچ عبرتی نمی گیرد کسی که بیناست ولی نمی بیند، کسی که گوش دارد ولی نمی شنود، کسی که در پی شهوات مشی می کند معلوم است که از جانور بدتر است که آن جانور تسبیح خدا می گوید. علی مظلوم کاش شمه ای از مظلومیتت را درک می کردیم . یا علی تو خود فرمودی حق را بشناس، طرفدار حق را خواهی شناخت. ما چه کنیم که حق با تو شناخته می شود. مگر پیامبر نفرمود که:« الحق مع العلی و علی مع الحق- حق همراه علیست و علی همراه حق است» .علی بزرگ کاش فقط کمی و فقط کمی روی عقیده هایمان تعصب و وحدت داشتیم. علی جان کاش کمی و فقط کمی روی ولایت شما ائمه تأمل داشتیم کاش فقط کمی و فقط کمی به امام زنده مان امام حی و حاضرمان مراجعه داشتیم. کاش می توانستیم که شیعه او باشیم . شیعه رگ دار او. امام ما امام همه خوبی هاست ، کاش بشود با امام زمانمان خوب تا کنیم، اورا در غربت هزار ساله اش رها نکنیم، علی جان کاش بدبختی مان را بفهمیم، کاش عمق فاجعه را درک بکنیم،ای کاش از عادت به نداشتن امام بیرون بیاییم، از بی خیالی فاصله بگیریم،علی جان هرچه باشد سر این ریسمان محبت ما با محبت شما خاندان گره خورده است.  ما چه کنیم که خدا آب و گل ما را با محبت شما اهل بیت سرشته است. همچنان که حافظ گفت:

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا                                             ما همه بنده و این قوم خداوندانند

ای خدای علی، ای خدای بخشنده شجاعت و ایمان به علی، ای خدای مداح قران در علی و علی در قران، ما را با ظهور حجتت و ذخیره آخرینت از این بردگی نجات بده. به وسیله این جگر گوشه علی که تمام صفات پدران خود و انبیای پیشین را به ارث برده مسکنت و ذلت را از جامعه ریشه کن کن و ایمان را دوباره به درون دلها و خانه هامان وارد  کن. به وسیله  این پسر پیامبرت انسانیت را به انسانها بازگردان و حق و حقیقت را پیروز کن.

به امید فرجش که انشاالله  نزدیک است. انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا


برچسب‌ها: نامه ای به امام علیامیرالمومنینامام علی

تاريخ : جمعه 13 فروردين 1394 | 11:59 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

یتیم نوازی حضرت علی (عکس)

تاريخ : پنج شنبه 13 فروردين 1394 | 11:52 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |

بهترین اشعار در مدح مولا علی (علیه السلام)

اشعار بسیار زیبا در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام)

به جز از علی نباشد

به جز از علی نباشد به جهان گره‌گشایی / طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن / به جز او به زخم دل‌ها ننهد کسی دوایی
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم / سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی
بشناختم خدا را چو شناختم علی را / به خدا نبرده‌ای پی اگر از علی جدایی
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق / تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی
نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن / تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی
همه عمر همچو “شهری” طلب مدد از او کن / که به جز علی نباشد به جهان گره‌گشایی

“عباس شهری”

 

 

ای قبله دلها

سالیست که من دوخته‌ام چشم به راهی / آن ماه که هر سال کند جلوه چو ماهی
خورشید ولایت به رحب چهره عیان کرد / خورشید نتابیده چنین خوب به ماهی
ای قبله دلها افق کعبه بیارای / بهتر ز تو بر قدرت حق نیست گواهی
هم عشق خبر داد ازین مسئله / هم عقل جز حب تو دیگر نتوان یافت پناهی
هر جا که روم نام تو بی خویشتن آنجا / چون سائل آشفته نشینم سر راهی
جان آوردم مژده که در جمع احباست / از عین عنایت به منت نیز نگاهی
آنگاه کنم فخر به عالم که نباشد / چون بنده گدایی و به کردار تو شاهی
نامت به زبان جاری و از شوق نمانده‌ست / در دیده و در سینه دگر اشكی و آهی
روشن به امید است دل امروز که فردا / شاید تو شفاعت کنی از نامه سیاهی
در راه ولایت شده‌ام رهرو و دانم / زین ره نتوان یافت به حق بهتر راهی
اصل شجر خلقت دینست هراسش / در سایه‌ات ار هست پناهنده گیاهی
با لطف تو چون کویم هر چند که باشم / سرگشته به طوفان بلا چون پر کاهی
در آن گه گنهکارم و اندیشه ندارم / آخر بشرم چون نکنم هیچ گناهی؟
یأس از کرم دوست گناهست و مرا نیست / آری همه هست گنه‌بخش الهی
اسلام به شمشیر و به تدبیر تو را راست / در جنگ چو آیی تو چه حاجت به سپاهی
ما را به ولای تو ز ما هست اگر خود / هرگز نپسندیدی از دهر ز ماهی
دلداده شوم من، از آن روی که طبعم / خوش مدح علی ساز کند گاه به گاهی

“دکتر ناظرزاده کرمانی”

 

 

علی آن شیر خدا

علی آن شیر خدا شاه عرب / الفتی داشت با این دل شب
شب ز اسرار علی، آگاه است / دل شب محرم سرّ الله است
شب علی دید به نزدیکی دید / گر چه او نیز به تاریکی دید
شاه را دید به نوشینی خواب / روی بر سینه دیوار خراب
قلعه‌بانی که به قصر افلاک / سر دهد ناله زندانی خاک
اشكباری که چو شمع بیزار / می‌فشاند زر و می‌گرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید / در و دیوار به زنهار آید
کلماتش چو در آویزه گوش / مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینه آفاق شکافت / چشم بیدار علی خفته نیافت
روزه‌داری که به مُهر اسحار / بشکند نان جوین افطار
ناشناسی که به تاریکی شب / می‌برد نان یتیمان عرب
تا نشد پردگی آن سرّ جلی / نشد افشا که علی بود علی
شاهبازی که به بال پر راز / می‌کند در ابدیت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر / در دل شب بشکافد دل شیر
عشقبازی که هم آغوش خطر / خفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامت تأثیر / حلقه در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در / که علی بگذرد از ما مگذر
شال می‌بست و ندایی مبهم / که کمربند شهادت را محکم
پیشوایی که ز شوق دیدار / می‌کند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق / سر به محراب عبادت منشق
می‌زند پس‌، لب او کاسه شیر / می‌کند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست / تو خدایی مگر ای دشمن دوست
در جهان این همه شر و همه شر / ها علی بشر کیف بشر
کفن از گریه غسال خجل / پیرهن از رخ وصال خجل

” محمد حسین شهریار”

 

 

ز كوى شاه اولیاء

نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند / قسم به ذات كبریا، ز یُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون، مگر دگر چرا و چون / كه او كند هر آنچه را كه حكمت، اقتضا كند
ز قدرت یداللّهى، كسى ندارد آگهى / وسیله‎اش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان، علىّ است یكّه قهرمان / نِگر كه دست حقّ عیان، قتال اشقیا كند
به روى دوش مصطفى، نهد چو پاى مرتضى / نگر به بت شكستنش، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود / خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلایق است ضربتش / علىّ تواند این عمل، شفیع ما سوى كند
به پیشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار / دیون جمله بندگان، تواند او ادا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو / به منكر على بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نیست مایلش، جفا نموده با دلش / بگو دل مریض خود، به عشق او شفا كند
على است آن كه تا سحر، سرشك ریزد از بصر / پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
على انیس عاشقان، على پناه بى كسان / على امیرمؤمنان، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز على / كه تا به حشر آدمى، به كارش اقتداء كند
قسیم نار و جنّتش، ترازوى محبّتش / كه مؤمنان خویش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا / گهى به جاى مصطفى، كه جان خود فدا كند
على است فرد و بى نظیر، على مجیر و دستگیر / كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانیش، پر است زندگانیش / نگین پادشاهیش، به سائلى عطا كند
امیر كشور عرب، ثناكنان، دعا به لب / برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا كند
ز كوى شاه اولیاء، كه مهر اوست كیمیا / كجا روى بیا بیا، كه دردها دوا كند

 

وقتی تو آمدی

وقتی تو آمدی دل ما پیش چاه بود
از فاطمه بزادی و زهرا گواه بود
وقتی تو آمدی همه نخل‎های تو
از پیش آمدند به بزمی که آه بود
وقتی تو آمدی همه آسمان شنید
فریاد دیو را که سرا پا سیاه بود
یک کعبه در شکاف تمنای دوست بود
یک قبله در سکوت سجود اله بود
وقتی تو آمدی همه کودکان شهر
دیدند ماه بهر یتیمان پناه بود
فرقت شکافت تا که دل کعبه نشکند
آری که سجده‎گاه تو چون قبله‎گاه بود

“سید جعفر علوی”

 

 

امید دل

علی تنهاست مولود عزیز خالق اکبر / که از دیوار، مهمان شد نه مثل انبیا از در
علی تنهاست نوزادی که گوید: باز کن مادر / ید از قنداق تا گویم هزاران ذکر بر داور
علی تنهاست یاور در میان قوم پیغمبر / که شد در دعوت اول، وزیر و وارث و سرور
علی تنهاست مومن، عین کشف پرده آخر / علی تنهاست مردِ اول مومن به پیغمبر
علی تنهاست باب علم، هر کاو طالب است از در / علی تنهاست باب حِطّه، داخل کی شود کافر؟
علی تنهاست صاحب، منزلت، هارون پیغمبر / علی تنهاست میزان عمل در وادی محشر
علی تنها احب خلق، نزد خالق اکبر / کنار سفره طائر شده مهمان پیغمبر
علی تنهاست همسر، از برای دخت پیغمبر / علی تنها برادر، بر نبی طاهر و اطهر
علی تنهاست در صلبش تمام نسل پیغمبر / علی تنهاست در مرگِ تمام خلق در محضر
علی تنهاست قالع، درب خیبر را بسانِ پر / علی تنهاست صابر تا حسینش خیره شد بر در
علی تنهاست ساقی، تشنگان را بر لب کوثر / علی تنهاست حامی از برای کوثری دیگر
علی تنهاست مظلومی که شیران عرب را سر / علی تنهاست محبوبی که بغض او نفاق آور
علی تنهاست تنها در درون بیت بی همسر / علی تنهاست صابر صبر او ایوب را مادر
علی تنهاست کرّاری که حقاً غیر فرّار است / زره در پشت، بی کار است اگر باشد برِ حیدر
علی تنهاست قاطع، شیرهای کافران را سر / علی تنهاست عادل، کی ربود از مور، حتی پر
علی تنهاست استاد از برای میثم و بوذر / علی تنهاست سلمان پرور و هم مالک اشتر
علی تنهاست منفق، مال خود در سرّ و در منظر / علی آیات نجم و طور، میثاق، انما المنذر
علی کشاف کُربت‎‎ها، قسیم جنت و کوثر / مُعز الاولیاء و قُدوه اهل کسا حیدر
علی فجار را قاتل، علی ابرار را سرور / علی داماد پیغمبر، به دامان نبی پرور
علی صدیق اکبر او، علی فاروق اعظم او / علی بئر معطل او، که بر چاهی نماید سر
علی را بوتراب آمد به عشقش آفتاب آمد / فصاحت را تمام آمد، خطابت را کمال و فرّ
علی داعی، علی شاهد، علی هادی، علی حاضر / علی راضی و مرضی و رضی و مرتضی حیدر
امیرالمومنین حیدر، ابوالسبطینِ پیغمبر / ابوالریحانتین از دیده بینای آن سرور
علی تنهاست ساجد، سجده‎اش سجاده را باور / علی تنهاست راکع، در رکوعش داده انگشتر
علی تنهاست عادل، عِدل عدلش عدل پیغمبر / علی تنهاست صادق، صدق او صدیقه را باور
علی تنهاست بر مومن، امیر اول و آخر / علی تنهاست بر مسلم، پدر، با خون فرقِ سر
علی تنهاست منصوب نبی الآخرین اول / علی تنهاست مقتول شقی الآخرین آخر
علی تنهاست امید دل غمدیده جعفر / به امر ناب پیغمبر به عشق سوره کوثر

“سید جعفر علوی”

 

 

ریزه ‎خور سفره احسان علی

کعبه خلوتگه اسرار فراوان علیست
بیت حق جلوه‎گر از روی درخشان علیست
در جهان مرد عمل باش و علی را بشناس
که ترازوی عمل کفه و میزان علیست
ای کج اندیش مکن غصب خلافت زیرا
به خدا بعد نبی سلطنت از آن علیست
روز محشر که گذرنامه جنت طلبی
آن گذرنامه به امضاء و به فرمان علیست
دادگاهی که به فردای قیامت برپاست
حکم حکم علی و محکمه دیوان علیست
کشتن “مرحب” و بگرفتن خیبر در کف
خاطرات خوش دیباچه دوران علیست
دور شو ای پسر “عبدود” از دیده‎ی او
که شجاعان عرب پشه به میدان علیست
این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند
با خبر باش که شاگرد دبستان علیست
گرچه این دیده ز دیدار نجف محروم است
در عوض ریزه‎خور سفره احسان علیست

“سید حسن خوش زاد”

 

 

فاتح قلعه خیبر

تا صورت پیوند جهان بود، على بود / تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود / سلطان سخا و كرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس / هم صالح پیغمبر و داوود، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب / هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملائك كه شد آدم ز على شد / آدم كه یكى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد كه خاك درش از قدر / بر كنگره‎ى عرش بیفزود، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن / هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
آن لحمك لحمى بشنو تا كه بدانى / آن یار كه او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت / در مصر به فرعون كه بنمود، على بود
چندانكه در آفاق نظر كردم و دیدم / از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود / آن نور خدایى كه بر او بود، على بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج / با احمد مختار یكى بود، على بود
آن قلعه‎گشایى كه در قلعه خیبر / بركند به یك حمله و بگشود، على بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام / تا كار نشد راست نیاسود، على بود
آن شیر دلاور كه براى طمع نفس / بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود
این كفر نباشد سخن كفر نه این است / تا هست، على باشد و تا بود، على بود

جلال الدین محمد بلخى (مولوى)

 

 

ز لیلایی شنیدم

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت / به مجنونی رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دارالجنون است / که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد / به گوش غنچه آندم یا علی گفت
خمیر خاک آدم چون سرشته / چو بر میخاست آدم یا علی گفت
مسیحا هم دم از اعجاز میزد / زبس بیچاره مریم یا علی گفت
مگر خیبر زجایش کنده میشد / یقین آنجا علی هم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمیشد / گمانم ابن ملجم یا علی گفت

دلا باید که هردم یا علی گفت / نه هر دم بل دمادم یا علی گفت
که در روز ازل قالوبلا را / هر آنچه بود عالم یا علی گفت
محمد در شب معراج بشنید / ندایی آمد آنهم یا علی گفت
پیمبر در عروج از آسمانها / بقصد قرب اعظم یا علی گفت
به هنگام فرو رفتن به طوفان/ نبی الله اکرم یا علی گفت
به هنگام فکندن داخل نار / خلیل الله اعظم یا علی گفت
عصا در دست موسی اژدها شد / کلیم آنجا مسلم یا علی گفت
کجا مرده به آدم زنده میشد / یقین عیسی بن مریم یا علی گفت
علی در خم به دوش آن پیمبر / قدم بنهاد و آندم یا علی گفت

 

 

هو یا امیر المومنین

ای وجه رب العالمین هو یا امیر المومنین
ای قبله ی اهل یقین هو یا امیر المومنین

راه طلب پویم تو را در هر کجا جویم تو را
در هر نفس گویم چنین هو یا امیر المومنین

خیل ملائک لشکرت ،تاج ولایت بر سرت
مُلک حَقت زیر نگین هو یا امیر المومنین

تو جان پاک مصطفی وصف تو از قول خدا
آیات فرقان مبین هو یا امیر المومنین

اول تویی،آخر تویی، یاور تویی، ناصر تویی
بر اولین و آخرین هو یا امیر المومنین

از بهر خدمت روز و شب، اِستاده با عجز و ادب
بر درگهت روح الامین هو یا امیرالمومنین

سوی محبان کن نظر، محفوظشان دار از خطر
ای حب تو حصن حصین هو یا امیر المومنین

دارد صغیر بی نوا بر آستانت التجاء
مگذارش از محنت غمین هو یا امیر المومنین

صغیر اصفهانی

 

 

توی نجف یه خونه بود

توی نجف یه خونه بود که دیواراش کاهگلی بود
اسم صاحاب اون خونه مولای مردا علی بود
نصف شبا بلند می شد یه کیسه داشت که بر می داشت
خرما و نون و خوردنی هر چی که داشت تو اون می ذاشت
راهی ی کوچه ها می شد تا یتیمارو سیر کنه
تا سفره ی خالیشونو پُر از نون و پنیر کنه
شب تا سحر پرسه می زد پس کوچه های کوفه رو
تا پُرِ بارون بکنه باغای بی شکوفه رو
عبادت علی مگه می تونه غیر از این باشه
باید مثِ علی باشه هر کی که اهل دین باشه
بعدِ علی کی می تونه محرم رازِ من باشه
دردِ دلم رو گوش کنه تا چاره سازِ من باشه
فردا اگه مهدی بیاد دردا رو درمون می کنه
آسمون شهرمونو ستاره بارون می کنه
چشاتو وا کن آقا جون بالای خستمو ببین
منو نگا کن آقا جون دل شکستمو ببین

از مرحوم محمد رضا آقاسی

 

 

عَلَی الله

از صحبت اغیار گذشتیم علی الله
ما از همه جز یار گذشتیم علی الله

شد وعده ی دیدار من و یار شب تار
از خواب شب تار گذشتیم علی الله

خاکم به سر ار جز به وصالش بنهم سر
از جنت و از نار گذشتیم علی الله

از زهد ریایی که بود شیوه ی خامان
ما سوخته یک بار گذشتیم علی الله

در اهل زمانه دل بیدار ندیدیم
زین مردم بیمار گذشتیم علی الله

چشم طمع از مال جهان پاک ببستیم
از اندک و بسیار گذشتیم علی الله

از حرف ندیدیم به جز تیرگی دل
ناچار ز گفتار گذشتیم علی الله

حق راست انا الحق خساگر چو حلاج
از بیم سر دار گذشتیم علی الله

از: علامه حسن زاده ی آملی (مد ظله العالی)

 

 

مُهرِ مِهر علی

اگر به حکم تو باشند باد و آتش و آب
و یا به دست تو گردند سنگ و گل زر ناب

اگر مطیع تو گردند خلق روی زمین
وگر مسخر گردد تو را خور و مهتاب

اگر بنای معابد کنی هزاران بار
و یا به نام تو مسجد بنا شود صد باب

اگر به زهد نباشد تو را قدیم و ندیم
و یا ز کثت تقوی نباشدت خور و خواب

به هوش باش و شنو این سخن ز مردانی
بحق جمله رسولان بحق پنج کتاب

به سینه تو نباشد چو مُهرِ مِهر علی«ع»
نباشدت به دو دنیا نصیب غیر عذاب

از: مرحوم محمد علی مردانی

 

 

علی ای همای رحمت

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست

شهریار

 

 


برچسب‌ها: اشعار امام علیمدح امام علی

تاريخ : چهار شنبه 12 فروردين 1394 | 3:3 بعد از ظهر | نویسنده : Ali Salimi |
صفحه قبل 1 ... 32 33 34 35 36 ... 40 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.